۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

روزی که محاکمه سران فتنه فرا رسد


جناب آقای عباس جعفری دولت آبادی؛
دادستان موقت! (آنچه را که نپاید دلبستگی نشاید) عمومی و انقلاب تهران

مصاحبه اخیر شمارا با نشریه پنجره در توجیه اعدام غیر قانونی 5 تن از فرزندان بی گناه این کشور خواندم.

انسانهای آزاده ای که بر خلاف ادعاهای دور از واقعیت شما و همکارانتان در دستگاه قضایی، نه به اتهام  اقدامات تروریستی و خرابکارانه که تنها به  جرم آزادیخواهی و مطالبه ابتدایی ترین حقوق انسانی و اجتماعی خود که همواره از آن محروم گشته اند به قربانگاه رفتند.

 آقای دادستان! مسلماً شما که خود از نزدیک در جریان پرونده سازی و اعتراف گیری از این عزیزان بوده اید بهتر از این نگارنده و هر فرد دیگری از میزان وطن پرستی و علاقه این افراد به آبادانی و سر افرازی کشورشان آگاهید. چرا که ایشان حتی تا آخرین لحظه حیاتشان حاضر به عقب نشینی از آرمانهای خود و تن دادن به توبه و عفو از آنچه که ایمان داشتند، آنچنان که شما خواستید نشدند.

 آقای جعفری! هدف از نگارش این نامه اثبات بی گناهی این مظلومان و یا تکذیب اتهامات واهی و بی پایه و  اساسی که شما و همکارانتان به منظور فریب افکار عمومی به آنها نسبت دادید نیست. چرا که حقیقت بر آنان که بدنبال حقیقت اند، اظهر من الشمس است و در این باب چه بسیار گفته اند و دریغا که شما چه بسیار نشنیده اید بلکه منظور بیان نکات و تذکراتی است تا شاید در این واپسین روزهای قدرت نمایی و حیات رو به زوال سیاسی جناح حاکم بتواند مانع از سنگین تر شدن پرونده جرایم شما و رهبرانتان و گرفتار شدن در آتش خشم و غضب ملت باشد.

آقای دولت آبادی! می گویند تاریخ معلم انسانهاست و عجبا که حاکمان در طول تاریخ هیچگاه پندهای این معلم را بر نتافته و خود تاریخ ساز شده اند! چرا که به باور ایشان تاریخ از جنس تاریخ است و ایشان از جنسی دیگر. هنوز صدای پای استبداد در پشت دربهای عدالتخانه به گوش میرسد و آزادیخواهان سوگوار سر به دار شدن رهبران مشروطه اند. اما چه شد هیبت ظلل السلطان و کجا رفت شوکت شاهان قجر.

هنوز مردم این سرزمین گوششان آکنده از نعره و دشنام و تنشان رنجور زخم تازیانه رضا خانی است.کجا رفت  رضا خان سردار سپه و چه شد نظم رضا خانی.

هنوز خاطره تلخ کودتای ننگین 28 مرداد و سقوط دولت ملی مصدق توسط عوامل سیا در اذهان مردم پا بر جاست.

هنوز طنین فریاد مردمی که برای آزادی و استقلال کشورشان بر علیه استبداد پهلوی شوریدند در گوشها جاریست و خاطره شهدای راه آزادی بر در و دیوار این کشور نقش بسته است. کجا رفت محمد رضا و چه شد آن تمدن بزرگ.

آقای دادستان! این جملات را به خاطر می آورید؟

 "یقیناً دموکراسی در ایران کاملترین نوع دموکراسی است... مشارکت ملی در همه امور مملکتی و حکومت مردم بر مردم در همه سطوح زندگی اجتماعی تحقق یافته است... مردم ایران آزادانه نمایندگان خود را انتخاب می کنند و در  اظهار نظرهای خود از از راه وسایل خبری از آزادی کامل برخوردارند... هیچکس قادر به سرنگونی ما نیست چون همه پرسنل نظامی به همراه کارگران و اکثر مردم ایران پشتیبان ما هستند... دموکراسی اگر وجود داشت غیر از این کاری که ما میکنیم چه معنایی می تواند داشته باشد... آیا ما به خاطر این که نمی گذاریم افراد بی گناه کشور  کشته شوند و عده ای وطن فروش و تروریست مملکت را دو دستی تقدیم دشمن کنند حقوق بشر را حفظ  نکرده ایم؟... قدرت من چه از نظر قانونی و چه از لحاظ پیوند روحی که با ملت دارم در بالاترین حدی است که میتواند در این کشور وجود داشته باشد."

نه آقای دادستان! اشتباه نکنید! اینها سخنان رئیس جمهور دولت کودتا و هیچیک ازسران جناح حاکم نیست. این  تصورات خام و ساده لوحانه مردی است که غافل از واقعیتهای دردناک جامعه خود! چنان در رویای انقلاب سفید و  رسیدن به تمدن بزرگ فرو رفته بود که چشمانش از دیدن آلام و مشکلات و گوشهایش از شنیدن صدای حق طلبی و آزادیخواهی ملت خود عاجز بود. فرمانروایی مستبد که حتی برای نجات تاج و تخت خود حاضر به پذیرش واقعیات و شنیدن پند و اندرزهای منتقدان دلسوز نبوده و همواره مخالفان خود را تروریست و عامل بیگانه خطاب کرد. و صد افسوس که امروز نیز پس از گذشت سه دهه از انقلاب حاکمان مردم را به جرم مطالبه آنچه که به آن وعده شان داده بودند مجازات می کنند؛ استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی؟

دادستان محترم؛ متاسفانه باید بگویم شما و همکارانتان نیز چنان می کنید که آنها کردند و به راهی می روید که  آنها رفتند آنها راه را به خطا رفتند و شما نیز ؛

روزی که رای مردم را نادیده گرفته و با کودتا، خود و رهبرانتان به اریکه قدرت تکیه زدید.
روزی که با لبهای دوخته در سکوت پرسیدیم رای من کو؟ پاسخمان را با گلوله دادید.
روزی که حضور سبزمان در باورتان نگنجید و خس و خاشاکمان خواندید. 
روزی که قلب ندای برابری خواهی مادران و خواهرانمان را نشانه گرفتید.
روزی که مسجد این حریم امن الهی را جولانگاه آتش افروزی خود ساخته و از بلندای آن تیر کین خود را بر  سینه های مسلمانان نشاندید.
روزی که ترانه آزادی ما را در آتش بغض و نفرت خود سوزاندید.
روزی که مادران این سرزمین را در غم سهرابها سیاه جامه کردید.
روزی که گرگان گرسنه پیکر جوانان ما را در شکارگاه کهریزک دریدند و سکوت کردید.

در آن روز که حرام خدا را ثواب کرده و سوگواران اولاد رسول خدا را به خاک و خون کشاندید، راه را به خطا رفتید.
امروز نیز با اصرار بر اشتباهات گذشته خود به خطا می روید.
 آنگاه که به جای جبران خطاهایتان و محاکمه و مجازات تروریستها، متجاوزان واقعی و رهبران آنها با صدها اتهام واهی، دگر اندیشان را به بند و بی گناهان را بر دار می کنید.
 آنگاه که به جای آشتی با مردم این ولی نعمتان جامعه، سلاح ارعاب و تهدید بدست گرفته و هزاران تهمت و افترا نصیبشان می کنید.
آنگاه که صدای هر انتقاد و اعتراضی را در گلوها خشکانده و پاسخمان را با تیغ و دشنه می دهید.
و آنگاه که به گمان نابودی جنبش سبز، رهبران آن را به محاکمه و حبس و مجازات تهدید می کنید.

آقای دادستان بدانید! که آقایان موسوی و کروبی نه غایت جنبش سبز بلکه نماد آزادیخواهی و حق طلبی ملتی است که در مبارزه ای صد ساله بدنبال استقرار حکومت قانون و دموکراسی در سرزمین خود است و اگر حاکمان خلف شما با حذف مبارزانی چون ستارخان و باقرخان و دیگران موفق به توقف این ستیز شدند، شما نیز خواهید توانست.

دادستان محترم! اینجانب نه به عنوان یک طرفدار جنبش سبز و حقیقت انکار ناپذیر آن، بلکه به عنوان شهروندی  عادی از این کشور و با استناد به این آموزه قرآنی که بالاترین جهاد، ادای کلمه حق در نزد حاکم جائر است و آنچنان که خود رخصت انتقاد داده اید در انتقاد به عملکرد شما و همکارانتان در دستگاه قضا شما را به دو آموزه قرآنی توجه می دهم: نخست آنکه، "حاسبو قبل ان تحاسبوا" به حساب خود برسید قبل از آن که به حساب شما رسیدگی شود و با جبران اشتباهات گدشته خود و دلجویی از ستمدیدگان و خانواده قربانیان و مجازات مجرمان واقعی راه بازگشت خود را به میان ملت هموار سازید و دوم اینکه، "ولا تلقوا بایدیکم الی تهلکه" با دست خود خویشتن را به هلاکت نیافکنید.

چرا که روزی که محاکمه سران فتنه!! فرا رسد به همه موارد توجه خواهد شد و اگر سکوت می کنیم نه به معنای آنست که جرایمتان را نادیده گرفته ایم و نه چون شما بدنبال حفظ مصالح و منافع خود هستیم؛ چرا که هیچ مصلحتی را بالاتر از مصلحت مردم نمیدانیم، لیکن در راهی که برگزیده ایم باورمان به نفی خشونت و مبارزه ای عاری از جنگ افروزی برای نیل به خواسته های بحق انسانی و قانونی است

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

سروش ۱۱۱


افشای اخبار مربوط به راه اندازی و استفاده مجدد از قتلگاه کهریزک با نام جدید سروش 111 و اعلام اجرای مرحله دوم طرح امنیت اجتماعی و مبارزه با اراذل و اوباش از سوی نیروی انتظامی، بیانگر توطئه و برنامه ریزی جدید کودتاگران در جهت سرکوب و مقابله با موج جدید اعتراضات مردمی و فعالان جنبش سبز در آستانه اولین سالگرد شکل گیری رسمی این جنبش می باشد.به نظر می رسد با نزدیک شدن به 22 خرداد و فراخوان عمومی رهبران جنبش برای حضور گسترده همه آحاد ملت در راهپیمایی این روز، حکومت ضمن نگرانی عمیق نسبت به از سرگیری و تشدید اعتراضات، در اندیشه تکرار جنایات و فجایع تلخ سال گذشته و اجرای پروژه کهریزک 2 می باشد.

بدیهی است در حکومتی که آمران و عاملان جنایات سالها و ماههای گذشته، از مصونیت پولادین سیاسی و قضایی برخوردار بوده و دهها پرونده قضایی از قبیل قتلهای زنجیره ای، حادثه 18 تیر 78 ، ترور شخصیتهای اصلاح طلب و نیز پرونده جنایات سال گذشته همچون حمله به کوی دانشگاه و ماجرای کهریزک، با اعمال نفوذ صاحبان قدرت در سیستم قضایی مسکوت و بی نتیجه مانده و یا حداکثر با دستگیری و مجازات دزد یک ریش تراش پایان یافته است، جنایتکاران و متجاوزان به حقوق ملت، فارغ از هر گونه محکمه و مجازات، بی محابا به تکرار و ادامه اعمال ضد انسانی خود بپردازند.

اولین بار هنگامی که نیروی انتظامی در قالب طرح امنیت اجتماعی و تحت عنوان مبارزه با اراذل و اوباش، با بکارگیری خشن ترین رفتار و شیوه های نا متعارف پلیسی که اعتراض بسیاری ازنهادهای حقوق بشری را برانگیخت، اقدام به دستگیری و جمع آوری تعدادی از افراد شرور و سابقه دار موسوم به اراذل و اوباش نموده و آنها را به بهانه تنبیه و مجازات به بازداشتگاه کهریزک فرستاد کسی تصور نمی کرد که تنها چند ماه بعد از آن، از این بازداشتگاه و ساکنان آن در جهت سرکوب، شکنجه، تجاوز و قتل انسانهای بی گناه و معترضان به نتایج انتخابات استفاده شود.

بانگاهی به رخدادهای سیاسی چندسال گذشته بویژه پس ازکودتای 22 خرداد 88 ، به سادگی می توان دریافت که جریان تمامیت خواه همواره کوشیده است نقش اساسی خود را در سازماندهی ترور و سرکوب معترضان و منتقدان ،پنهان نموده و با توسل به سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن! ضمن رو در رو قرار دادن اقشار و گروههای مختلف مردم، مسئولیت جنایات و حوادث تلخ را از خود سلب و بر گرده ملت بگذارد.در همین راستا کودتاگران و عالیجنابان ایشان مدتها قبل از اجرای پروژه انتخابات؟! با ارزیابی اوضاع نابسامان کشور و آگاهی کامل از نارضایتی توده مردم ازوضع موجود و در نتیجه عدم کامیابی در انتخابات ریاست جمهوری ، به بررسی روشهای مهندسی و اجرای این پروژه و نیز چگونگی سرکوب و مقابله با طبعات و عکس العمل های اجتماعی ناشی ار آن پرداخته و بابکارگیری چنین ترفندهایی اهداف خود را دنبال نموده اند.

نیروی انتظامی نیز به عنوان یکی از اهرمهای اجرایی سیاستهای اقتدارگرایان، با اجرای طرحهایی نظیر مبارزه با بد حجابی، امنیت اجتماعی و به طور مشخص مبارزه با اراذل و اوباش و بدنبال آن ایجاد جو رعب، وحشت و اختناق در جامعه ضمن جلوگیری از  حضور این افراد در بین مردم و تجمعات اعتراضی و مواجهه با خطرات ناشی از آن! ایشان را به بهانه تنبیه و مجازات در بازداشتگاههای مخوف و تحت شکنجه های روحی و جسمی قرون وسطایی قرار داده و از آنها گلادیاتورهایی پدید آورد که بهای حیات و آزادیشان شکنجه، تجاوز و قتل سایر هموطنان بود.

این افراد که خود نیز قربانی سیاستهای اشتباه فرهنگی، اقتصادی حکومت گردانان می باشند در تمامی روزهای پس از اعلام نتایج انتخابات و بروز حوادث خونبار آن حضور داشته و با چهره هایی پوشیده و مسلح به انواع سلاحهای گرم و سرد نظیر قمه، چماق تیغ موکت بر، زنجیر و کابل و غیره! مسحور فرماندهان نظامی و لباس شخصی خود به سرکوب و قتل و شکنجه معترضان پرداخته اند . لذا نمی توان میزان دخالت ایشان را در ارتکاب جرایم مذکور آنچنان که قاضی پرونده کهریزک می گوید به 2 یا 3 زندانی خطرناک این بازداشتگاه و 4 شهید آن محدود نمود.

روزی ضمن آشنایی با یکی از بازماندگان کهریزک در جریان اتفاقات و ناگفته های دلخراشی از آن بازداشتگاه و نقش این افراد در آن قرار گرفتم که حکایت آن دل هر انسانی را بدرد می آورد.

اینک در آستانه اولین سالگرد میلاد جنبش سبز ، سال صبر و استقامت، با کوله باری از تجربیات تلخ و شیرین روزها و ماههای گذشته و شناخت سیاستهای کهنه و نخ نمای جناح حاکم، هوشیارانه این سیاستها را نقش بر آب نموده و اجازه هیچ گونه سوء استفاده از نام ایران و ایرانی و تکرار جنایات گذشته را به ایشان نخواهیم داد.   

همراه شو عزیز