۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

نقد و نظری بر نشست "سازمان یابی مستقل و فرا محلی جوانان و دانشجویان خارج کشور

در نخستین روزهای ماه اکتبر سال جاری به کوشش جمعی از دانشجویان و جوانان اروپا همایشی 3 روزه تحت عنوان "سازمان یابی مستقل و فرامحلی جوانان و دانشجویان خارج از کشور" با هدف بحث و گفتمان پیرامون چرایی و چگونگی دست یابی به الگویی واحد و عملی در راستای موضوع همایش، در دانشگاه آزاد برلین برگزار گردید.
به گمان این نگارنده در آشفته بازار سیاست بازی و سیاست ورزی بزرگان این عرصه و عدم توافق ایشان در ارائه راهکار و
الگویی مشترک و مبتنی بر واقعیت جامعه ایران، از پس مبارزه چند ده ساله، برگزار کنندگان این همایش با شناخت ضرورت ها و
درک موقعیت حساس و خطیر کنونی کشور در صدد ایجاد بستری مناسب در زمینه گفتگو و هم اندیشی جوانان و دانشجویان از
طیف ها و جریانهای مختلف فکری و سیاسی برآمدند، اقدامی در خور تقدیر که صرف نظر از برخی کاستیها می تواند زمینه ساز
همگرایی و اقدامات اثر بخش تر آتی گردد. شاید از همین روست که گردانندگان این برنامه، برلین را که خود نمادیست از سالها تقابل فکری چپ کونیست و غرب سرمایه داری و فائق آمدن اراده فراجناحی مردم این سرزمین و فروریختن دیوارهای بی اعتمادی ،برای این نشست برگزیدند.
از نظر این نگارنده که به لطف و دعوت دوستان در شبکه جوانان پیشرو هلند و به عنوان شخصیتی منفرد با دیدگاهی متعهد به
جنبش سبز و معتقد به اصول اصلاح طلبی و نه لزوماً وابسته به جناح اصلاح طلبان حکومتی یا به روایت برخی دوستان محصول
صنعت سبز در این همایش حضور یافتم همایش برلین همانند هر همایش دیگری از این نوع، متاثر از برخی کاستیها و طبعاً
برخوردار از برخی نقاط قوت  منحصر به خود بود بویژه آنکه ظاهراً این نخستین تجربه برگزارکنندگان همایش در چنین سطحی
بود.
لذا اینجانب بر خلاف رویه مألوف، ابتدا به بیان ویژگیها و نقاط قوت این همایش پرداخته و سپس انتقاداتی را نسبت به برخی کاستیهاابراز میدارم.
همانگونه که در قبل نیز اشاره نمودم در حالی که از یک سو احزاب وگروههای سیاسی داخلی به دلیل فضای نظامی، امنیتی حاکم برکشور در موضع انفعالی قرار گرفته و عملاً امکان هیچ گونه فعالیت و اقدام موثری ندارند و تشکل ها و جنبش دانشجویی متأثر از
فضای پلیسی دانشگاهها، اخراج، زندانی و ستاره دار شدن بسیاری از اساتید و دانشجویان در شرایط سرکوب و سکوت اجباری به
سر میبرند و از سوی دیگر فعالان، احزاب سیاسی و اپوزوسیون سنتی خارج از کشور با گذشت سه دهه ار انقلاب و تغییرات
گسترده سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی  در جامعه ایران، بدون توجه به این تحولات هنوز بر عهدبا افکار و آرمان های
حزبی و ایدئولوژیکی خود پایبند بوده و هیچ نقد و نظری را بر ضد خود بر نمی تابند و در نتیجه پس از گذر سالها هنوز قادر به
ارائه راهکار و الگوی مشترکی خارج از چارچوب حزبی و جناحی خود نیستند، برگزاری این همایش گام مثبتی در زمینه اعتماد
سازی و گرد هم آیی بسیاری از جوانان و دانشجویان از نحله های فکری و سیاسی متفاوت و تجربه موفقی در راستای گفتگو و
دیالوگ به شمار میرود.
از دیگر نکات مثبت این همایش می توان به پنل میهمانان خارجی و دعوت از نمایندگان تشکلهای دانشجویی اروپا اشاره نمود که
می تواند به شناخت و درک متقابل و بازتاب وضعیت جنبش دانشجویی داخل و خارج کشور در سطح مجامع دانشگاهی بین المللی و
نیز آشنایی با تجربیات سایر تشکل های دانشجویی اروپایی منجر گردد.
شاید بتوان تلاش شرکت کنندگان در این همایش به خصوص سخنرانان حاضر در پنل های مختلف را در زمینه تحقیق و گردآوری
مطالب و ارائه مقالات جامع در خصوص ضرورتها و راهکارهای سازمان یابی فرامحلی از دیگز نقاط قوت این همایش به شمار
آورد.
اما مواردی که می توان از آنها به عنوان نقاط ضعف این همایش نام یرد به شرح زیر است:
1-عدم زمان بندی مناسب و اجرای به موقع برنامه ها به خصوص بخش مربوط به بحث آزاد و اوقات ناهار و تنفس
2-عدم تهیه مقالات و مستندات مربوط به پنلها پیش از همایش و اختصاص و صرف بیش از حد زمان در بازخوانی مقالات و
مستندات مربوط به پنلها
3-نارسایی در برخی تدارکات مربوط به همایش بویژه در بخش مربوط به ایاب و ذهاب میهمانان و کارتهای شناسایی حضار
4-عدم پوشش رسانه ای جامع قبل و در حین همایش که شائبه جناحی بودن همایش را در نزد برخی قوت می بخشید
5- عدم اجرای راهکارهای مناسب جهت التزام شرکت کنندگان به حضور در تمامی پنلها و قسمتهای همایش
6-عدم حساسیت کافی نسبت به ایجاد تعادل نسبی درزمینه حضور و دعوت از افراد با تمایلات و اندیشه های مختلف سیاسی و حزبی که خود بر شائبه جناحی بودن همایش بویژه با تمایلات بیشتر به گروههای چپ می افزود
بدیهی است نکات مورد اشاره فوق می توانست در هر همایش و نشست دیگری منتسب به هر گروه و جریان فکری خاص با قوت وضعف بیشتری به وقوع بپیوندد.
اما آنچه مهم است تلاش موثر جوانانی است که علیرغم مشکلات عدیده مادی و معنوی با ایمان به هدفی که برگزیده اند در راستای
نهادینه سازی دیالوگ و ایجاد بستری مناسب برای دستیابی به الگویی نوین و عملی در خصوص سازمان یابی و رهایی از سلطه، گام بر می دارند تا در آینده ای نه چندان دور سهمی هر چند اندک در آزادی کشور خود از یوغ استبداد و بی عدالتی و آبادانی آن داشته باشند.
                                                                                                 گامهایتان استوار و تلاشتان پر ثمر باد

۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

حرفه ای ها


پاسخی بر منتقدان " نامه 67 نفر از روزنامه نگاران به احمدی نژاد "

    اخیراً مطلبی تحت عنوان " نامه 67 نفر از روزنامه نگاران در تبعید به احمدی نژاد " در برخی سایتهای اینترنتی و  شبکه های اجتماعی منتشر شد که واکنشهای متفاوتی را از سوی افراد مختلف به خصوص برخی روزنامه نگاران در پی  داشت.

  به دنبال نگارش نامه ای تحت عنوان " در خواست جمعی از روزنامه نگاران در تبعید جهت مصاحبه با احمدی نژاد " در  برخی سایتها و شبکه های اینترنتی و دعوت از این گروه برای امضاء نامه و در نهایت انتشار آن با امضاء 67 نفر از  روزنامه نگاران و خبرنگاران در تبعید شاهد واکنشهای مختلفی از جانب افراد و گروهها بویژه برخی از روزنامه نگاران  و خبرنگاران بودیم.

  اما آنچه در میان واکنشها قابل توجه می باشد عکس العمل شتابزده و حساسیت برخی از دوستان روزنامه نگار نسبت به  اسامی امضاء کنندگان و در نتیجه مغفول ماندن و در حاشیه قرار گرفتن موضوع و مخاطب اصلی نامه وبازتاب احتمالی  آن است. نتیجه ای که شاید مورد رضایت و هدف برخی دیگر از منتقدین و مخالفان تند روی این نامه بود.کسانی که بقای  خود را در پراکندن تخم نفاق و کوبیدن بر طبل تفرقه می جویند.

  بدون شک حساسیت و تعصب حرفه ای در مقوله روزنامه نگاری به عنوان رکن چهارم دموکراسی و اسباب آگاه سازی  جوامع بشری نه تنها امری طبیعی و ضروری است بلکه موجب مصونیت در برابر گزندها و سوءاستفاده های احتمالی و  ارتقاء این جایگاه میشود. اما این حساسیت زمانی معنا ومصداق می یابد که فرد یا گروهی با جعل و سوءاستفاده ازعنوان  یا جایگاه روزنامه نگاری له یا علیه خود و دیگران موجب بی اعتباری یا زیر سوال رفتن این عنوان و جایگاه شوند .

  حال آنکه در خصوص نامه مذکور چنین چیزی متصور نیست.

  به گمان این نگارنده نامه مذکور صرف نظر از نام و هویت نویسنده و برخی از امضاء کنندگان نام آشنا یا گمنام آن تلاشی  است ارزشمند در راستای به چالش کشیدن و اثبات دروغگویی و ادعاهای کذب رئیس دولتی که مدعی آزادی بی نهایت در  کشور خود، فضای باز سیاسی و امنیت کامل مخالفان و منتقدان حکومت است.تلاشی که نه تنها نشانی از سوء استفاده یا  منفعت طلبی امضاء کنندگان در آن یافت نمی شود ( که اگر سود و منفعتی هم باشد نصیب همه روزنامه نگاران خواهد بود)

  بلکه حاکی از ریسک پذیری و تقبل انواع مخاطرات از جانب کسانی است که هر چند به زغم بسیاری از قلندران این حرفه،  ناشناسند اما در غیاب و عافیت اندیشی برخی ازدوستان سرشناس و صاحب منصب دیگرهمراهی پیشه کرده اند. مگر اینکه منتقدان با اصل نامه اختلاف داشته باشند که آن مقوله دیگری است.

   واقعاً جای تأسف است از دوستانی که خود را پرچم داران رکن چهارم دموکراسی و قهرمانان و مدافعان آزادی قلم و بیان می پندارند حال آنکه تاب پذیرش دیگرانی حتی هم فکر وهمسو را در کنار خود ندارند. ایشان چنان فریاد وااسفا سر  داده اند که گویی نخستین بار است کسانی آن هم با هدفی ارزشی نام وعنوان روزنامه نگار را برای خود به عاریت گرفتند.

  سالهاست که شیادانی تحت عنوان روزنامه نگار وخبرنگار بنیان ملک و مملکت را به نابودی کشانده اند و برخی از این  دوستان خاموش بوده اند. سالهاست که بازجویان وزارت اطلاعات درهرزنامه های خود حکم قتل واعدام وشکنجه دیگران را  صادرنموده اند و برخی دیگر دم بر نیاوده اند.سالهاست که چماق بدستان و عربده کشان حامی ولایت درجنگ نامه های خود   بر طبل جنگ و کشتارو تفرقه و سرکوب نواخته اند و برخی ازاین همکاران را پروای حریم خبر و خبرنگاری نبوده است.

  آیا گناه امضاء کنندگان این نامه افزون تر از کسانی است که سالهاست به ناحق در جایگاه روزنامه نگار و روزنامه نگاری تکیه زده و با قلم های خون چکانشان دیکتاتوری را برما حاکم کرده اند؟! مبادا دوستان گمان برده اند سفره رنگینی پهن شده  و ایشان از آن بی نصیب مانده اند و یا در رقابت کسب مقام و موقعیت برخی از دوستان از سایر رقیبان جا مانده اند.

  نه عزیزان نه گنجی در میان است و نه غنیمتی؛ آنچه هست قصه دار و درفش است و حبس و زندان.  به نظر می رسد برخی از دوستان فراموش کرده اند که خود زمانی از قعر گمنامی سر بر آورده و به لطف و مدد بزرگان و  پیشکسوتان این عرصه و حمایت مردم به نام و نشان امروز رسیده اند. از یاد برده اند که به همت بسیاری از همین شهروند  خبرنگاران گمنام و ناشناس بود که اخبار رشادتهای مردم و جنایات حکومت در 1 سال گذشته به سراسر دنیا مخابره می شد  و خوراک خبری این دوستان فراهم می آمد. حال به جای همراهی و پشتیبانی از آنها نگران مقام و منصبی هستند که شاید  در آینده توسط دیگران اشغال شود.

  نه دوستان اگر قرار بود دیگران هم مثل شما فکر کنند قطعاً شما هم امروز در این جایگاه نبودید.

   به نظر این نگارنده که الفبای حیات خودرا در جامعه مطبوعات آغاز و به یمن وجود پدر و استاد خودم سالها از برکت  همنشینی و مصاحبت با بزرگان این عرصه و تلمذ در محضر این عزیزان بهره برده و دستی از دور بر آتش دارم، هر چند  هنوز خود را لایق لقب پر مسئولیت روزنامه نگاری نمی دانم، روزنامه نگاری صرفاً نه یک حرفه و شغل به منظور کسب  درآمد و امرار معاش بلکه هنریست که شاید بتوان از حاشیه آن کسب درآمد و امرار معاش کرد هنری که همواره هزینه  های آن فزون تر از فوایدش است و اگرپیشکسوتان این عرصه صرفاً به عنوان شغل و محل در آمد به آن می نگریستند  مطمئناً راه بهتر و کم هزینه تری را بر می گزیدند. حکایت روزنامه و روزنامه نگاری حکایت عاشق و معشوق است عاشق   روزنامه نگار است و معشوق نوشتن. قلم و کاغذ طریق وصال است عاشق هزار خطر می کند تا به وصال معشوق رسد.

   پس قبل از همه باید عاشق باشی و اتفاقاً مشکل از زمانی آغاز می شود که عده ای نه از روی عشق و علاقه بلکه به عنوان   شغل و محل درآمد به این مقوله نگاه می کنند. لذا تصمیم می گیرند که روزنامه نگار شوند . 

 عزیزان این عرصه جایگاه کسانی است که ما امروز اعتبار و اندوخته هایمان را وام دار مطالعات، یافته ها، مجاهدت و  ایستادگی آنها هستیم. از میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل تا علی اکبر خان دهخدا، از دهخدا تا محمد مسعود، از مسعود تا  پهلوان و از پهلوان تا امروز تا قهرمانی چون سحر خیز و شرف اهل قلم احمد زید آبادی همه و همه نه در سودای نان که  جان را سودای آبادی و آزادی وطن نموده اند.

  پس بیائید قدر این جایگاه را بدانیم و با هم باشیم نه بر هم که آنچه موجب برتریست نه نام و امضاء بلکه مرام و تعهد نویسنده  است و آنچه که می نویسد.که خدا می فرماید " ن و القلم و ما یسطرون "

  یا حق

۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

احمدی نژاد مصلح یا نابودگر؟


 سرانجام با تزریق سوخت به نیروگاه اتمی بوشهر، این نیروگاه پس از گذشت ٣۵ سال و با گذر از فراز و نشیبهای بسیار و پذیرش و پرداخت هزینه های هنگفت مادی و معنوی به بهره برداری رسید . اتفاق خجسته ای که هر چند دیر هنگام، اما می توانست به جشن ملی ایرانیان تبدیل و برگ زرین دیگری را همچون روز ملی شدن صنعت نفت در تقویم افتخارات این سرزمین رقم زند، متأسفانه بواسطه سیاستهای ماجراجویانه حکومت کودتا و ادبیات و گفتمان خصمانه رئیس جمهور منتصب آن سایه ترس و دلهره از حمله نظامی در دل ایرانیان و بهانه جدیدی برای غرب و امریکا جهت اتخاذ سیاستهای شدیدتر تحریم و بررسی واعمال گزینه نظامی پدید آورد.
محمود احمدی نژاد در هنگام گشایش و آغاز به کار این نیروگاه با تکرار تهدیدات و رجزخوانیهای گذشته و در تکمیل سخنان چند روز پیش علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی که گفته بود در صورت حمله نظامی به ایران گستره جنگ و درگیری فرا منطقه ای و جهانی خواهد بود، با ادبیات سخیف و منحصر به ذات خود این بار در قالب ترمیناتور ظاهر شده و جهانیان را تهدید به نابودی کره زمین نمود.
اگر چه گفتمان هلوکاست ستیزانه احمدی نژاد و تمایل مفرط وی و هم رکابانش در خصوص نابودی و محو اسرائیل، از یک سو توجه و نگرانی عمیق کشورهای غربی و متحدان اسرائیل را نسبت به آینده این رژیم برانگیخته و زمینه کسب امتیازات داخلی و بین المللی ویژه ای را برای آن فراهم آورده و از سوی دیگر اتحاد و اجماع این کشورها و برخی دیگر را در مقابله با تهدید ایران و در نتیجه اتخاذ سیاستهای پیشگیرانه از قبیل تحریمهای همه جانبه واحتمال بکارگیری گزینه نظامی در قبال کشورمان را رقم زده است ،لیکن بواسطه برخی اقدامات متجاوزانه و ضد بشری رژیم اسرائیل در کشتار مردم مظلوم و بی دفاع فلسطین، محاصره طولانی مدت نوار غزه و اخیراً حمله وحشیانه به کشتی کمک رسانی به مردم این منطقه و کشتار سرنشینان آن که با ذکاوت سیاسی برخی کشورها به ویژه ترکیه موجبات بی آبرویی سیاسی و بین المللی این رژیم را پدید آورد، بسیاری از کشورها بخصوص کشورهای اسلامی و همسایگان ایران تا کنون از همراهی و پیوستن به این اتحاد واجماع بین المللی اجتناب ورزیده اند.
اما این بار حکایت دیگری است، احمدی نژاد و کارگردانان حکومت نظامیش، سرمست از فن آوریهای هسته ای و نظامی خود نه تنها اسرائیل و آمریکا بلکه تمام جهانیان را به مصاف طلبیده و اعلام میدارند چنانچه آمریکا یا اسرائیل یا هر کشور دیگری به ایران حمله کند کل کره زمین را به نابودی خواهد کشاند.
شاید این گفتمان در نظر برخی، بیشتر یک بلوف سیاسی و نظامی تلقی شود، اما از سوی بسیاری از صاحب نظران دیگر به خصوص آنانکه در یکسال و نیم گذشته و پس از کودتای انتخاباتی
۲۲ خرداد حوادث داخلی ایران را رصد کرده و شاهد و ناظر بسیاری از برخوردهای خشن نظامی و امنیتی با معترضان، ضرب و شتم، کشتار، شکنجه های قرون وسطایی و حبس و اعتراف گیری از دگر اندیشان، منتقدان و مخالفان وهمچنین جنایات و اقدامات ضد بشری حکومت بوده اند، تهدیدی جدی وخطری بالقوه برای صلح جهانی است.
بسیاری بر این باورند حکومتی که برای بقا و دوام قدرت نا مشروع خود هیچ انتقاد و مخالفتی هر چند سازنده را برنتابیده و در این راه از کشتار و جنایت علیه شهروندان خود ابایی ندارد، حکومتی که میثاق ملی و قانون اساسی خود را نقض و قرائت مستبدانه و ولایی خود را جایگزین آن می سازد، حکومتی که مصلحت و امنیت ملی و اجتماعی را قربانی مصلحت فردی و منفعت صاحبان زر و زور میکند، حکومتی که یاران و فرزندان انقلاب و خانواده شهدا را با اتهامات واهی به بند اسارت کشانده و دایره خودیهایش هر روز تنگ تر می شود، حکومتی که متهمان را بر مسند قدرت و شاکیان را در محبس عزلت می نشاند، قطعاً بر تعهدات و تضمینات بین المللی خود، بویژه در زمینه اتمی پاینده نبوده و برای حفظ و بقاء خود از هیچ اقدامی حتی نابودی کره زمین فرو گذار نخواهد کرد. که گفته اند آنکه با دایه خود ... کند با دگران چه ها کند؟
باری احمدی نژاد و سران کژاندیش کودتا همچون سردار جعفری، نقدی، طائب، همدانی و هم پالگیهایشان در مجلس و موتلفه همچون رسایی، حسینیان، حبیبی با ادبیات و گفتمان جنگ افروزانه و تنش زای خود شک و تردید جهانیان را هر چه بیشترنسبت به ماهیت نظامی و تمامیت خواه حکومت مرتفع ساخته و بر ادعای آمریکا و غرب مبنی بر وجود ایران به عنوان تهدیدی برای امنیت و صلح جهانی مهر تائید می زنند.
کودتاگران در خیال خام خود جامعه جهانی و قدرت نظامی آن را همچون معترضان مظلوم و بی دفاع پس از انتخابات تصور نموده اند که حکومت توانست با لشگرکشی خیابانی و بکارگیری اراذل و اوباش جیره خوار خود و توسل به انواع سلاحهای سرد و گرم و کشتار و ضرب و جرح برای مدتی سرکوب نماید. غافل از این که در صورت اجماع و توافق جهانی و حمله نظامی به ایران، جز ویرانه ای باقی نخواهد ماند و دیگر نه از تاک نشان خواهد ماند نه از تاک نشان.
حال بر تمامی فعالان و حامیان جنبش سبز در داخل و خارج کشور است که ابتکار عمل را در دست گرفته و با اتخاذ سیاستهای کم هزینه تر همچون گسترش دامنه اعتصابات و نافرمانیهای مدنی، عدم مشارکتهای سیاسی و دولتی و ادامه تجمعات و اعتراضات خیابانی همچون روز قدس حکومت را در موضع ضعف قرار داده تا از دست زدن به چنین بازی خطرناکی حذر نماید. همچنین رهبران جنبش سبز نیز همانگونه که بارها بسیاری از متفکران این جنبش خاطر نشان کرده اند می بایستی ضمن حمایت و صیانت از دستاوردهای نظامی و هسته ای کشور که با همت و تلاش خستگی ناپذیر جوانان و دانشمندان این مرز و بوم و تحمل هزینه های فراوان مادی و معنوی و نثار خون هزاران شهید به ثمر رسیده و متعلق به همه ایرانیان و نه ملک و دارایی ما یطلق احمدی نژاد و کودتاگران است، مخالفت و تمایز خود را با دیدگاههای انحصار طلبان و کودتاگران به طور شفاف بیان و استراتژی و سیاست خارجی صلح طلبانه جنبش سبز به خصوص در زمینه فن آوری هسته ای را برای جهانیان تدوین و تبین نمایند.

۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

آقای جنتی! ارزش جنبش سبز فراتر از درک شماست


آیت الله جنتی دبیر شورای نگهبان که اخیراً به مناسبت نیمه شعبان جمکران سفر کرده بود ضمن سخنرانی در مسجد جمکران از وجود مدارکی مستند در خصوص کمک یک میلیارد دلاری آمریکا به رهبران جنبش یا به تعبیر وی سران فتنه، خبر داد.

البته این نخستین بار نیست که آقای جنتی و همفکران  ایشان درحکومت، اصلاح طلبان و منتقدان خود را به دریافت رشوه و کمک مالی از دولتهای خارجی و به خصوص آمریکا متهم می نمایند، بلکه  ایشان و همراهانشان ید طولایی در این امر داشته و بیاد داریم  چند سال پیش نیز در حالی که روزنامه ها و نشریات مستقل اصلاح طلب و منتقد حکومت در رقابت با  نشریات وروزنامه های حکومتی که ازامکانات و پشتیبانی مالی  بی حد و حصر دولتی برخوردار بودند، برای تامین مخارج و هزینه های جاری خود با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم کرده و برای حفظ و بقای خود ناگزیر به دریافت انواع وامهای مشروع و غیر مشروع با بهره های سنگین می شدند، آقایان آنها را به دریافت چمدان دلارهای آمریکایی متهم نمودند، ادعایی که هیچ گاه و در هیچ محکمه ای ثابت نشد.

حال باید دید که هدف و انگیزه طراحان و راویان چنین اتهاماتی در مقاطع مختلف و به خصوص مقطع حساس کنونی چیست و این گونه شائبه انگیزیها و فرافکنی ها تا چه اندازه در توجیه افکار عمومی و تثبیت موقعیت حکومت تاثیر گذارخواهد بود.

با مروری در تاریخ، خصوصاً تاریخ معاصر کشورمان در می یابیم که این سیاست همواره از سوی حکومتهای فاسد مستبد و خودکامه ای دنبال شده است که قدرت و مشروعیت خود رایا بواسطه شورش و کودتا و به زور شمشیر و سرنیزه کسب نموده و یا در طول دوران زمامداری، مشروعیت و پایگاه مردمی خود را بدلیل اعمال سیاستهای ضد ملی از دست داده اند و لذا برای گریز از این واقعیت همواره دلیل شکست و سقوط خود را دخالت نیروهای بیگانه و اجنبی قلمداد نموده و در نتیجه برای مبارزه با این دشمن بیگانه و حفظ حکومت نا مشروع خود به هر ترفندی حتی کشتار مردمان خود آویخته اند.

بطوری که مثلاً می بینیم محمد رضا شاه پهلوی مخالفان خود را خائن و فریب خورده و علت نارضایتی مردم و سقوط حکومت خود را در اتحاد سرخ و سیاه و دخالت و توطئه نیروهای بیگانه به خصوص آمریکا می پندارد ویا صدام حسین دلیل سقوط دیکتاتوری سیاه و خونبار خود را در توطئه مداوم شیعیان و ایران و دخالت کشورهای منطقه و آمریکا می دانست.

روزی در جایی نوشتم که بر خلاف تصور اشتباه برخی افراد بویژه هموطنان سلطنت طلب که دلیل سقوط حکومت پهلوی را متاثر از توطئه و همدستی نیروهای درونی رژیم با عوامل خارجی و حضور و دخالت بیگانگان و حمایت آنها از انقلاب 57 می پندارند این شکست ناشی از بی کفایتی و اعمال سیاستهای نابخردانه و رویاپردازانه پادشاهی بود که غافل از واقعیتهای عینی تلخ و تاسف بار کشورش با اتکا و اطمینان محض به قدرت نظامی و اطرافیان دست بوس خود که جز به منافع شخصیشان نمی اندیشیدند، در قصر تنهایی خود در اندیشه رسیدن به تمدن بزرگ و گسترش فرمانروایی کوروش  وامپراطوری ساسانیان بود.

به نظرمی رسد اکنون که حکومت در نتیجه تصمیم گیری و سیاست ورزیهای شتابزده، نا معقول و غیر کارشناسانه عوامل خود در حوزه های داخلی و خارجی طی سالیان گذشته و خصوصاً چند سال اخیر و تاثیرات منفی آن بر روند وضعیت اقتصادی، فرهنگی و آزادیهای مدنی و سیاسی جامعه مشروعیت و پایگاه مردمی خود را از دست رفته می بیند چاره ای جز اعمال سیاست دایی جان ناپلئونی و انداختن گناه اشتباهات خود به گردن دیگران ندارد.

گسترش نارضایتی های اجتماعی و تعمیق روز افزون شکاف بین مردم و حاکمیت از یک سو و ریزش و انشقاق هواداران و حامیان حکومت و در نتیجه تنگ تر شدن حلقه خودیها از سوی دیگر به اندازه ای است که هوادان نظام را نیز ناگزیر به اذعان و اعتراف به آن نموده است به طوری که محسن رفیقدوست در سالگرد عملیات مرصاد از رای دهندگان به خاتمی به عنوان مخالفان نظام و حتی از رای دهندگان به موسوی به عنوان مخالفان با ولایت فقیه یاد می کند و یا محمد علی رامین معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد از عدم اطمینان و اقبال عمومی به نشریات موجود حکومتی حکایت می کند.

لذا دور از ذهن نیست اگر حکومت برای گریز از این واقعیت و سرپوش نهادن بر شکست همه جانبه خود علاوه بر توسل به قوای قهریه، نظامی و انتظامی و پرونده سازیهای مجعول و کذب اطلاعاتی  و قضایی برای مخالفان خود بدنبال مشروعیت بخشی کذایی برای خود از طریق بر پایی راهپیمایی ها و جلسات مدح و ثنای فرمایشی و صدور فتاوی  التزام به ولایت فقیه وتبعیت از احکام حکومتی وی  می باشد.

از سوی دیگر شایسته است که از آقای جنتی و حامیان ولاییی ایشان پرسیده شود که بر فرض محال پرداخت چنین مبلغی از سوی آمریکا به سران جنبش این اقدام چگونه وبا چه هدف و انگیزه ای صورت پذیرفته است؟ امعمولاً پرداخت چنین کمکهایی از سوی کشورهای خارجی در جهت تامین هزینه نیروی انسانی، نظامی و تبلیغاتی گروههای سیاسی و شبه نظامی اپوزوسیون حکومتها یا دولتها به منظور دستیابی به هدفی خاص و غالباً تغییر یا سرنگونی آنها می باشد. به طور  نمونه شاید بتوان به برخی کمک های مالی ایران به گروههای حماس و حزب ا.. طی سالیان گذشته با هدف مبارزه وسرنگونی رژیم اشغالگر اسرائیل اشاره نمود.اما براستی ایراد این اتهام به جنبش آزادیخواهی سبز مردم ایران با کدام منطق و برهان توجیه پذیر است؟

 حرکت اصیل مردم آزاده و آزادی خواهانی که پس ازتحمل  8 سال جنگ تحمیلی و محرومیت های فراگیر ناشی از آن به امید فردایی بهتر همراه و هم گام با دوران سازندگی ، هم صدا و هم نفس با دوران اصلاحات و توسعه فرهنگی – سیاسی آن، و متعاقباً  پذیرش  ناخواسته  دولت مدعی عدل ومهر پروری با پایبندی به  قوانین و قواعد متناقض همین حکومت و رضایت بر انتخاباتی غیر دموکراتیک خواهان کسب حقوق و آزادیهای مسلم و اولیه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی فرو نهاده شده خود از سوی حاکمان بودند با کدام میزان و معیار مالی قابل ارزیابی است.

اقدام شجاعانه رهبران جنبش که در اوج اقتدار سیاسی با خروج ازحلقه قدرت و دست شستن از منصب و موقعیت گسترده مالی حکومتی، به صفوف ملت خود پیوسته و دولت مهر خود را در قلوب هم میهنان خود بنا نهاده اند با چند میلیارد دلار قابل برابری است.

حضور میلیونی مردمی که برای پس گرفتن رای خود و در اعتراض به اهانت آشکار حکومت به خواست و اراده ملت، ماه ها کار و کاشانه خود را رها نموده و با لبان دوخته به خیابانها آمده و در برابر قوای تا دندان مسلح نظامی، انتظامی، لباس شخصی و مزدوران حکومتی سکوت پیشه کردند با کدام چرتکه و ترازو قابل محاسبه است.

اهدا صدها شهید ، مجروح و مفقودالاثر و تحمل حبس، انفرادی، شکنجه های قرون وسطایی و از هم پاشیدگی دهها خانواده در راه آزادی و استقلال کشور با چند صد میلیارد دلار قابل جبران خواهد بود و اگر چنین بود خانواده شهدا را چه دلیلی  بر رد پذیرش خونبهای عزیزان خودوخانواده زندانیان سیاسی را چه نیازی به مددجوئی وسرگردانی جهت یافتن وثیقه آزادی اسیران در بندشان بود.

با پرداخت چند صد میلیارد دلار می توان درد و رنج کهریزک ، حبس وانفرادیهای طولانی در رجایی شهر، اوین و قزل حصار که زندانیانش رویای گوانتانامو و ابوغریب را در سر می پرورانند و یا بازجویی های سخت و طولانی اطلاعاتی را هموار نمود و یا جوانی و سلامت روحی و روانی رفته را بازستاند.

شاید این اتهام را بتوان بیشتر متوجه کسانی نمود که فردای انتخابات سر مست از پیروزی کودتایی خود جهت قدردانی و ادای احترام به اربابان خود سراسیمه به روسیه شتافتند و به پاس این حمایت و پشتیبانی منابع این مملکت را در طبق اخلاص نهادند.. دنیا پرستانی که برای حفظ مقام و منصب نا مشروع خود با افزایش بودجه نهادهای نظامی و انتظامی و امنیتی و توزیع مقادیر هنگفت پول در بین نیروهای سرکوبگر موجبات ضرب و شتم، شکنجه، تجاوز، کشته و مجروح کردن صدها تن از بهترین عزیزان این مملکت را رقم زدند، وطن فروشانی که برای چند صباحی بقای بیشتر و تکیه بر اریکه قدرت چشم بر تاراج خاک، آب و منابع این کشور از سوی حامیان خارجی خود بستند.

بدیهی است این انگ و اتهام بر هر کسی وارد باشد، یقیناً بر رهبران جنبش سبز و مردم آزادیخواه ایران که برای رهایی کشورشان از یوغ ظلم و استبداد از جان و مال خود گذشته اند نشان از ظلمی مضاعف و دروغی مضاعف تر است.    

۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

به مناسبت یک سالگی جرس


نخستین سالگرد تائسیس رسانه سبز جرس را به تمامی مدیران و گردانندگان پر تلاش این رسانه تبریک عرض نموده و اززحمات بی وقفه ایشان در زمینه اطلاع رسانی و انعکاس دقیق و سریع اخبار و تحولات کشور به خصوص مسایل مربوط به جنبش سبز آزادیخواهی مردم ایران نهایت تشکر و قدر دانی را می نمایم.

بدیهی است که هر رسانه نوپا در آغاز فعالیت خود همواره با آزمون و خطاهایی روبروست که رفع آنها جز با گذر زمان و ارتباط و نقد مستمر از سوی مخاطبان و همراهان آن مسیر نمی باشد.
مسلماً در شرایط سرکوب و سانسور شدید ناشی از کودتای انتخاباتی سال گذشته، در حالی که تمامی روزنامه و سایتهای اصلاح طلب و منتقد حکومت یکی پس از دیگری توقیف یا فیلترینگ شده، خبرگزاریهای بین المللی از انعکاس اخبار و وقایع داخلی ایران منع و خبرنگاران توقیف و روانه زندان می شدند، جرس به عنوان رسانه ای مستقل و در ارتباط  تنگاتنگ با رهبران و همراهان جنبش توانست در انعکاس سریع و دقیق این تحولات و پیشبرد اهداف جنبش سبز پیشقدم باشد.
با این حال نمی توان از وجود برخی نارسائیها و محدودیتها در جرس به عنوان رسانه ای متعهد به اهداف جنبش سبز صرف نظر نمود علی الخصوص آنجا که برخی اعمال نظرها و ممیزی های شخصی در برخورد با مطالب و افراد بر منافع و اهداف مورد نظر رهبران جنبش ارجعیت می یابند.

امید است مدیران و گردانندگان جرس در سالی که پیشرو دارند با استفاده از تجارب یکسال گذشته و تجزیه و تحلیل انتقادات و راهنمایی های مخاطبان و همراهان دلسوز خود نسبت به رفع نواقص موجود و گسترش فضای آزاد بحث و گفتگو و درج مطالب و نظرات تمامی منتقدان استبداد حاکم اقدام نموده و زمینه اتحاد هر چه بیشتر همه آزادیخواهان وایرانیان آزاده در سراسر جهان را فراهم آورند. چرا که به گفته رهبران جنبش هر کس ، در هر کجا از عدالت ، برابری و آزادی دفاع کند عضوی از جنبش سبز می باشد هر چند که در روش مبارزه هم عقیده ما نباشد و تنها خط قرمز در جنبش سبز منافقین و کسانی هستند که دستشان به خون ملت آلوده می باشد.

در آخر نیز یاد آور می شوم که تغییر رنگ صفحات جرس در آستانه دومین سال فعالیت این رسانه شائبه تغییر مواضع و دیدگاههای گردانندگان آن را تقویت می نماید.