۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

احمدی نژاد مصلح یا نابودگر؟


 سرانجام با تزریق سوخت به نیروگاه اتمی بوشهر، این نیروگاه پس از گذشت ٣۵ سال و با گذر از فراز و نشیبهای بسیار و پذیرش و پرداخت هزینه های هنگفت مادی و معنوی به بهره برداری رسید . اتفاق خجسته ای که هر چند دیر هنگام، اما می توانست به جشن ملی ایرانیان تبدیل و برگ زرین دیگری را همچون روز ملی شدن صنعت نفت در تقویم افتخارات این سرزمین رقم زند، متأسفانه بواسطه سیاستهای ماجراجویانه حکومت کودتا و ادبیات و گفتمان خصمانه رئیس جمهور منتصب آن سایه ترس و دلهره از حمله نظامی در دل ایرانیان و بهانه جدیدی برای غرب و امریکا جهت اتخاذ سیاستهای شدیدتر تحریم و بررسی واعمال گزینه نظامی پدید آورد.
محمود احمدی نژاد در هنگام گشایش و آغاز به کار این نیروگاه با تکرار تهدیدات و رجزخوانیهای گذشته و در تکمیل سخنان چند روز پیش علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی که گفته بود در صورت حمله نظامی به ایران گستره جنگ و درگیری فرا منطقه ای و جهانی خواهد بود، با ادبیات سخیف و منحصر به ذات خود این بار در قالب ترمیناتور ظاهر شده و جهانیان را تهدید به نابودی کره زمین نمود.
اگر چه گفتمان هلوکاست ستیزانه احمدی نژاد و تمایل مفرط وی و هم رکابانش در خصوص نابودی و محو اسرائیل، از یک سو توجه و نگرانی عمیق کشورهای غربی و متحدان اسرائیل را نسبت به آینده این رژیم برانگیخته و زمینه کسب امتیازات داخلی و بین المللی ویژه ای را برای آن فراهم آورده و از سوی دیگر اتحاد و اجماع این کشورها و برخی دیگر را در مقابله با تهدید ایران و در نتیجه اتخاذ سیاستهای پیشگیرانه از قبیل تحریمهای همه جانبه واحتمال بکارگیری گزینه نظامی در قبال کشورمان را رقم زده است ،لیکن بواسطه برخی اقدامات متجاوزانه و ضد بشری رژیم اسرائیل در کشتار مردم مظلوم و بی دفاع فلسطین، محاصره طولانی مدت نوار غزه و اخیراً حمله وحشیانه به کشتی کمک رسانی به مردم این منطقه و کشتار سرنشینان آن که با ذکاوت سیاسی برخی کشورها به ویژه ترکیه موجبات بی آبرویی سیاسی و بین المللی این رژیم را پدید آورد، بسیاری از کشورها بخصوص کشورهای اسلامی و همسایگان ایران تا کنون از همراهی و پیوستن به این اتحاد واجماع بین المللی اجتناب ورزیده اند.
اما این بار حکایت دیگری است، احمدی نژاد و کارگردانان حکومت نظامیش، سرمست از فن آوریهای هسته ای و نظامی خود نه تنها اسرائیل و آمریکا بلکه تمام جهانیان را به مصاف طلبیده و اعلام میدارند چنانچه آمریکا یا اسرائیل یا هر کشور دیگری به ایران حمله کند کل کره زمین را به نابودی خواهد کشاند.
شاید این گفتمان در نظر برخی، بیشتر یک بلوف سیاسی و نظامی تلقی شود، اما از سوی بسیاری از صاحب نظران دیگر به خصوص آنانکه در یکسال و نیم گذشته و پس از کودتای انتخاباتی
۲۲ خرداد حوادث داخلی ایران را رصد کرده و شاهد و ناظر بسیاری از برخوردهای خشن نظامی و امنیتی با معترضان، ضرب و شتم، کشتار، شکنجه های قرون وسطایی و حبس و اعتراف گیری از دگر اندیشان، منتقدان و مخالفان وهمچنین جنایات و اقدامات ضد بشری حکومت بوده اند، تهدیدی جدی وخطری بالقوه برای صلح جهانی است.
بسیاری بر این باورند حکومتی که برای بقا و دوام قدرت نا مشروع خود هیچ انتقاد و مخالفتی هر چند سازنده را برنتابیده و در این راه از کشتار و جنایت علیه شهروندان خود ابایی ندارد، حکومتی که میثاق ملی و قانون اساسی خود را نقض و قرائت مستبدانه و ولایی خود را جایگزین آن می سازد، حکومتی که مصلحت و امنیت ملی و اجتماعی را قربانی مصلحت فردی و منفعت صاحبان زر و زور میکند، حکومتی که یاران و فرزندان انقلاب و خانواده شهدا را با اتهامات واهی به بند اسارت کشانده و دایره خودیهایش هر روز تنگ تر می شود، حکومتی که متهمان را بر مسند قدرت و شاکیان را در محبس عزلت می نشاند، قطعاً بر تعهدات و تضمینات بین المللی خود، بویژه در زمینه اتمی پاینده نبوده و برای حفظ و بقاء خود از هیچ اقدامی حتی نابودی کره زمین فرو گذار نخواهد کرد. که گفته اند آنکه با دایه خود ... کند با دگران چه ها کند؟
باری احمدی نژاد و سران کژاندیش کودتا همچون سردار جعفری، نقدی، طائب، همدانی و هم پالگیهایشان در مجلس و موتلفه همچون رسایی، حسینیان، حبیبی با ادبیات و گفتمان جنگ افروزانه و تنش زای خود شک و تردید جهانیان را هر چه بیشترنسبت به ماهیت نظامی و تمامیت خواه حکومت مرتفع ساخته و بر ادعای آمریکا و غرب مبنی بر وجود ایران به عنوان تهدیدی برای امنیت و صلح جهانی مهر تائید می زنند.
کودتاگران در خیال خام خود جامعه جهانی و قدرت نظامی آن را همچون معترضان مظلوم و بی دفاع پس از انتخابات تصور نموده اند که حکومت توانست با لشگرکشی خیابانی و بکارگیری اراذل و اوباش جیره خوار خود و توسل به انواع سلاحهای سرد و گرم و کشتار و ضرب و جرح برای مدتی سرکوب نماید. غافل از این که در صورت اجماع و توافق جهانی و حمله نظامی به ایران، جز ویرانه ای باقی نخواهد ماند و دیگر نه از تاک نشان خواهد ماند نه از تاک نشان.
حال بر تمامی فعالان و حامیان جنبش سبز در داخل و خارج کشور است که ابتکار عمل را در دست گرفته و با اتخاذ سیاستهای کم هزینه تر همچون گسترش دامنه اعتصابات و نافرمانیهای مدنی، عدم مشارکتهای سیاسی و دولتی و ادامه تجمعات و اعتراضات خیابانی همچون روز قدس حکومت را در موضع ضعف قرار داده تا از دست زدن به چنین بازی خطرناکی حذر نماید. همچنین رهبران جنبش سبز نیز همانگونه که بارها بسیاری از متفکران این جنبش خاطر نشان کرده اند می بایستی ضمن حمایت و صیانت از دستاوردهای نظامی و هسته ای کشور که با همت و تلاش خستگی ناپذیر جوانان و دانشمندان این مرز و بوم و تحمل هزینه های فراوان مادی و معنوی و نثار خون هزاران شهید به ثمر رسیده و متعلق به همه ایرانیان و نه ملک و دارایی ما یطلق احمدی نژاد و کودتاگران است، مخالفت و تمایز خود را با دیدگاههای انحصار طلبان و کودتاگران به طور شفاف بیان و استراتژی و سیاست خارجی صلح طلبانه جنبش سبز به خصوص در زمینه فن آوری هسته ای را برای جهانیان تدوین و تبین نمایند.

۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

آقای جنتی! ارزش جنبش سبز فراتر از درک شماست


آیت الله جنتی دبیر شورای نگهبان که اخیراً به مناسبت نیمه شعبان جمکران سفر کرده بود ضمن سخنرانی در مسجد جمکران از وجود مدارکی مستند در خصوص کمک یک میلیارد دلاری آمریکا به رهبران جنبش یا به تعبیر وی سران فتنه، خبر داد.

البته این نخستین بار نیست که آقای جنتی و همفکران  ایشان درحکومت، اصلاح طلبان و منتقدان خود را به دریافت رشوه و کمک مالی از دولتهای خارجی و به خصوص آمریکا متهم می نمایند، بلکه  ایشان و همراهانشان ید طولایی در این امر داشته و بیاد داریم  چند سال پیش نیز در حالی که روزنامه ها و نشریات مستقل اصلاح طلب و منتقد حکومت در رقابت با  نشریات وروزنامه های حکومتی که ازامکانات و پشتیبانی مالی  بی حد و حصر دولتی برخوردار بودند، برای تامین مخارج و هزینه های جاری خود با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم کرده و برای حفظ و بقای خود ناگزیر به دریافت انواع وامهای مشروع و غیر مشروع با بهره های سنگین می شدند، آقایان آنها را به دریافت چمدان دلارهای آمریکایی متهم نمودند، ادعایی که هیچ گاه و در هیچ محکمه ای ثابت نشد.

حال باید دید که هدف و انگیزه طراحان و راویان چنین اتهاماتی در مقاطع مختلف و به خصوص مقطع حساس کنونی چیست و این گونه شائبه انگیزیها و فرافکنی ها تا چه اندازه در توجیه افکار عمومی و تثبیت موقعیت حکومت تاثیر گذارخواهد بود.

با مروری در تاریخ، خصوصاً تاریخ معاصر کشورمان در می یابیم که این سیاست همواره از سوی حکومتهای فاسد مستبد و خودکامه ای دنبال شده است که قدرت و مشروعیت خود رایا بواسطه شورش و کودتا و به زور شمشیر و سرنیزه کسب نموده و یا در طول دوران زمامداری، مشروعیت و پایگاه مردمی خود را بدلیل اعمال سیاستهای ضد ملی از دست داده اند و لذا برای گریز از این واقعیت همواره دلیل شکست و سقوط خود را دخالت نیروهای بیگانه و اجنبی قلمداد نموده و در نتیجه برای مبارزه با این دشمن بیگانه و حفظ حکومت نا مشروع خود به هر ترفندی حتی کشتار مردمان خود آویخته اند.

بطوری که مثلاً می بینیم محمد رضا شاه پهلوی مخالفان خود را خائن و فریب خورده و علت نارضایتی مردم و سقوط حکومت خود را در اتحاد سرخ و سیاه و دخالت و توطئه نیروهای بیگانه به خصوص آمریکا می پندارد ویا صدام حسین دلیل سقوط دیکتاتوری سیاه و خونبار خود را در توطئه مداوم شیعیان و ایران و دخالت کشورهای منطقه و آمریکا می دانست.

روزی در جایی نوشتم که بر خلاف تصور اشتباه برخی افراد بویژه هموطنان سلطنت طلب که دلیل سقوط حکومت پهلوی را متاثر از توطئه و همدستی نیروهای درونی رژیم با عوامل خارجی و حضور و دخالت بیگانگان و حمایت آنها از انقلاب 57 می پندارند این شکست ناشی از بی کفایتی و اعمال سیاستهای نابخردانه و رویاپردازانه پادشاهی بود که غافل از واقعیتهای عینی تلخ و تاسف بار کشورش با اتکا و اطمینان محض به قدرت نظامی و اطرافیان دست بوس خود که جز به منافع شخصیشان نمی اندیشیدند، در قصر تنهایی خود در اندیشه رسیدن به تمدن بزرگ و گسترش فرمانروایی کوروش  وامپراطوری ساسانیان بود.

به نظرمی رسد اکنون که حکومت در نتیجه تصمیم گیری و سیاست ورزیهای شتابزده، نا معقول و غیر کارشناسانه عوامل خود در حوزه های داخلی و خارجی طی سالیان گذشته و خصوصاً چند سال اخیر و تاثیرات منفی آن بر روند وضعیت اقتصادی، فرهنگی و آزادیهای مدنی و سیاسی جامعه مشروعیت و پایگاه مردمی خود را از دست رفته می بیند چاره ای جز اعمال سیاست دایی جان ناپلئونی و انداختن گناه اشتباهات خود به گردن دیگران ندارد.

گسترش نارضایتی های اجتماعی و تعمیق روز افزون شکاف بین مردم و حاکمیت از یک سو و ریزش و انشقاق هواداران و حامیان حکومت و در نتیجه تنگ تر شدن حلقه خودیها از سوی دیگر به اندازه ای است که هوادان نظام را نیز ناگزیر به اذعان و اعتراف به آن نموده است به طوری که محسن رفیقدوست در سالگرد عملیات مرصاد از رای دهندگان به خاتمی به عنوان مخالفان نظام و حتی از رای دهندگان به موسوی به عنوان مخالفان با ولایت فقیه یاد می کند و یا محمد علی رامین معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد از عدم اطمینان و اقبال عمومی به نشریات موجود حکومتی حکایت می کند.

لذا دور از ذهن نیست اگر حکومت برای گریز از این واقعیت و سرپوش نهادن بر شکست همه جانبه خود علاوه بر توسل به قوای قهریه، نظامی و انتظامی و پرونده سازیهای مجعول و کذب اطلاعاتی  و قضایی برای مخالفان خود بدنبال مشروعیت بخشی کذایی برای خود از طریق بر پایی راهپیمایی ها و جلسات مدح و ثنای فرمایشی و صدور فتاوی  التزام به ولایت فقیه وتبعیت از احکام حکومتی وی  می باشد.

از سوی دیگر شایسته است که از آقای جنتی و حامیان ولاییی ایشان پرسیده شود که بر فرض محال پرداخت چنین مبلغی از سوی آمریکا به سران جنبش این اقدام چگونه وبا چه هدف و انگیزه ای صورت پذیرفته است؟ امعمولاً پرداخت چنین کمکهایی از سوی کشورهای خارجی در جهت تامین هزینه نیروی انسانی، نظامی و تبلیغاتی گروههای سیاسی و شبه نظامی اپوزوسیون حکومتها یا دولتها به منظور دستیابی به هدفی خاص و غالباً تغییر یا سرنگونی آنها می باشد. به طور  نمونه شاید بتوان به برخی کمک های مالی ایران به گروههای حماس و حزب ا.. طی سالیان گذشته با هدف مبارزه وسرنگونی رژیم اشغالگر اسرائیل اشاره نمود.اما براستی ایراد این اتهام به جنبش آزادیخواهی سبز مردم ایران با کدام منطق و برهان توجیه پذیر است؟

 حرکت اصیل مردم آزاده و آزادی خواهانی که پس ازتحمل  8 سال جنگ تحمیلی و محرومیت های فراگیر ناشی از آن به امید فردایی بهتر همراه و هم گام با دوران سازندگی ، هم صدا و هم نفس با دوران اصلاحات و توسعه فرهنگی – سیاسی آن، و متعاقباً  پذیرش  ناخواسته  دولت مدعی عدل ومهر پروری با پایبندی به  قوانین و قواعد متناقض همین حکومت و رضایت بر انتخاباتی غیر دموکراتیک خواهان کسب حقوق و آزادیهای مسلم و اولیه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی فرو نهاده شده خود از سوی حاکمان بودند با کدام میزان و معیار مالی قابل ارزیابی است.

اقدام شجاعانه رهبران جنبش که در اوج اقتدار سیاسی با خروج ازحلقه قدرت و دست شستن از منصب و موقعیت گسترده مالی حکومتی، به صفوف ملت خود پیوسته و دولت مهر خود را در قلوب هم میهنان خود بنا نهاده اند با چند میلیارد دلار قابل برابری است.

حضور میلیونی مردمی که برای پس گرفتن رای خود و در اعتراض به اهانت آشکار حکومت به خواست و اراده ملت، ماه ها کار و کاشانه خود را رها نموده و با لبان دوخته به خیابانها آمده و در برابر قوای تا دندان مسلح نظامی، انتظامی، لباس شخصی و مزدوران حکومتی سکوت پیشه کردند با کدام چرتکه و ترازو قابل محاسبه است.

اهدا صدها شهید ، مجروح و مفقودالاثر و تحمل حبس، انفرادی، شکنجه های قرون وسطایی و از هم پاشیدگی دهها خانواده در راه آزادی و استقلال کشور با چند صد میلیارد دلار قابل جبران خواهد بود و اگر چنین بود خانواده شهدا را چه دلیلی  بر رد پذیرش خونبهای عزیزان خودوخانواده زندانیان سیاسی را چه نیازی به مددجوئی وسرگردانی جهت یافتن وثیقه آزادی اسیران در بندشان بود.

با پرداخت چند صد میلیارد دلار می توان درد و رنج کهریزک ، حبس وانفرادیهای طولانی در رجایی شهر، اوین و قزل حصار که زندانیانش رویای گوانتانامو و ابوغریب را در سر می پرورانند و یا بازجویی های سخت و طولانی اطلاعاتی را هموار نمود و یا جوانی و سلامت روحی و روانی رفته را بازستاند.

شاید این اتهام را بتوان بیشتر متوجه کسانی نمود که فردای انتخابات سر مست از پیروزی کودتایی خود جهت قدردانی و ادای احترام به اربابان خود سراسیمه به روسیه شتافتند و به پاس این حمایت و پشتیبانی منابع این مملکت را در طبق اخلاص نهادند.. دنیا پرستانی که برای حفظ مقام و منصب نا مشروع خود با افزایش بودجه نهادهای نظامی و انتظامی و امنیتی و توزیع مقادیر هنگفت پول در بین نیروهای سرکوبگر موجبات ضرب و شتم، شکنجه، تجاوز، کشته و مجروح کردن صدها تن از بهترین عزیزان این مملکت را رقم زدند، وطن فروشانی که برای چند صباحی بقای بیشتر و تکیه بر اریکه قدرت چشم بر تاراج خاک، آب و منابع این کشور از سوی حامیان خارجی خود بستند.

بدیهی است این انگ و اتهام بر هر کسی وارد باشد، یقیناً بر رهبران جنبش سبز و مردم آزادیخواه ایران که برای رهایی کشورشان از یوغ ظلم و استبداد از جان و مال خود گذشته اند نشان از ظلمی مضاعف و دروغی مضاعف تر است.