۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه

بلوغ سیاسی; حاصل مقاومت مدنی مردم ایران تا امروز

جنبش مدنی که امروز در ایران شکل تازه ای به خود گرفته است , تاریخچه ای کهن تر از دو هفته را پشت سر خود می بیند . مردم ایران سالهاست که برای ایفای حقوق اولیه خود راه مبارزه مسالمت آمیز را در پیش گرفته اند . نا فرمانی های مدنی را ما در تاریخ سی ساله حکومت جمهوری اسلامی به کررات مشاهده کرده ایم . اما این روزها این جنبش همگانی شده است و می رود تا در آینده ی نزدیک آزادی را برای جامعه ایران به ارمغان بیاورد . ریشه این حرکت اجتماعی را باید از زمان وقوع انقلاب ۱٣۵۷ جستجو کرد . سوال مهمی که این روزها مطرح می شود این است که , پشتوانه حرکت آگاهانه سیاسی – اجتماعی امروز مردم ایران چیست ؟ و این انفجار عظیم اجتماعی چگونه امروز نمود بیرونی پیدا کرده است ؟ در این مطلب سعی بر آن است که عوامل وقوع این جنبش مدنی علیه کودتای حکومتی و شیوه ابراز آن و همچنین آینده پیش روی جنبش مورد بررسی قرار گیرد .
بروز حرکت های گسترده اعتراضی علیه سیاست های محمد رضا پهلوی - شاه سابق ایران – و همه گیر شدن آن و نقش مهمی که روحانیون ایفا نمودند سبب گردید تا در مدت تقریبا یک سال انقلاب بزرگی در منطقه خاورمیانه اتفاق افتاد و تمام معادلات منطقه ای به هم خورد . در ایران جابجایی قدرت از نظام پادشاهی به نظامی با عنوان جمهوری اسلامی را شاهد بودیم که سبب گردید تا ارزش های دیروز به ضد ارزش تبدیل گردد و مصادیق تحجر و مخالف با مدرنیته به ارزش های اولیه انقلاب ایران مبدل شود . حکومت انقلابی را در ابتدا می توان بر آمده از همه گروه هایی دانست که در یک خواست با یکدیگر شریک بودند و آن برچیده شدن دیکتاتوری شاهنشاهی بود. اما حکومت انقلابی ایران همانگونه که در انقلاب های مشابه نظیر انقلاب فرانسه, کوبا, روسیه و… مشاهد می شود, در ابتدا به تثبیت بنیادهای جدید برآمد و سپس برای ادامه راه, عرصه را برای نیروهای میانه رو, ملی و چپ گرا تنگ تر و تنگ تر نمود تا بتواند حکومتی را بر پایه مذهب شکل دهد. تسخیر سفارت ایالات متحده آمریکا و قطع رابطه با اسرائیل و اعدام های گسترده مخالفان سبب شد تا بسیاری از یاران نزدیک آیت الله خمینی که نقش مهمی را در پیروزی انقلاب ایفا کرده بودند, بدون تردید به این جمله معروف "هر انقلابی فرزندان خود را می خورد" ایمان بیاورند. آنها یا باید هرنگ جماعت تندرو و رادیکال آن روزها می شدند و یا باید به جمع مخالفان می پیوستند. سازمان مجاهدین خلق, سازمان چریک های فدایی, جبهه ملی و بسیاری تشکل های عموما چپ گرا از جمله این گروه ها قرار می گیرند.
جنگ میان ایران و عراق کمک بسیار بزرگی به تثبیت نظام برآمده از انقلاب نمود و رادیکال های اسلامی در ایران با توجه به شرایط موجود آن روز توانستند عقاید و نظریات خود را بر جامعه دیکته کردند و به بهانه جنگ خارجی, مخالفان خود را به شدت سرکوب نمودند. پایان جنگ ٨ ساله و مرگ آیت الله خمینی در سال
۱٣۶٨, دوره جدیدی را در نظام جهموری اسلامی رقم زد. سید علی خامنه ای در مجلسی که ریاست آن به عهده هاشمی رفسنجانی بود به رهبری رسید تا گفته پیشوای آنان – آیت الله خمینی – مبنی بر اینکه استوار بودن انقلاب اسلامی در گروی همکاری نزدیک خامنه ای و رفسنجانی است, عملی شود.
ولایت فقیه از آن به بعد لفظ مطلق را در کنار خود می دید و خودکامگی رنگ و لعاب بیشتری به خود گرفت. کم کم احساس می شد که جمهوریت نظام در خطر قرار گرفت و مشروعیت بر اساس فرمان الهی جایگزین مشروعیت کاریزماتیک آیت الله خمینی شد. ارزش های اولیه
۱۰ سال اول نظام جمهوری اسلامی کم کم کمرنگ می شد و عوامل جدیدی جایگزین آن می گردید. وقت تصفیه کردن بسیاری از انقلابیون نسل اول فرا رسیده بود. برکناری مدیران قبلی, ترورهای گسترده در داخل و خارج از ایران اوایل دهه ۱٣۷۰, تغییر ساختارهای اقتصادی و رویکرد جدید حکومت , می تواند شاهدی بر این مدعا باشد. اختلافات سید علی خامنه ای و هاشمی رفسنجانی کم کم رو به افزایش گذاشت. در راستای این اختلافات, روحانیون بزرگ حکومتی هم در صف بندی های جداگانه قرار می گرفتند و جمع بزرگ متحد حکومت انقلابی به طور طبیعی در حال تجزیه بود. در سالهای میانه دهه ۱٣۷۰ گروهی تکنوکرات که عمدتا از کسانی بودند که در صف اول مبارزه با نظام شاهنشاهی مبارزه می کردند و طرفدار آیت الله خمینی بودند با عنوان اصلاح طلبان اعلام موجویت کردند. این صف بندی جدید به دو دلیل متصور است : ۱- تکنوکرات های نسل اولیه انقلاب خود را در خطر حذف می دیدند و صدای پای زمزمه های دیکتاتوری اسلامی را می شنیدند . ۲- پس از گذشت سالها از انقلاب, سعی در اصلاح تفکرات افراطی انقلابی خود داشتند و درصدد اصلاحاتی مطابق با وضعیت جامعه جهانی آنروز می دیدند.
این صف بندی جدید علیرغم مخالفت های پشت پرده سید علی خامنه ای, سید محمد خاتمی را با شعار جامعه مدنی و توسعه سیاسی به ریاست جمهور ی ایران رسید. دوم خرداد
۱٣۷۶ نقطه عطف دیگری در تاریخ پس از انقلاب است, اصلاح طلبان حکومتی توانسته بودند با شعارهای اجتماعی و وعده آزادی های بیشتر, خیل عظیم جوانان و همچنین بسیاری از گروه های که با به انحراف کشاندن انقلاب مخالف بودند را به صحنه بیاورند.
انتشار روزنامه ها, فضای نسبتا باز سیاسی و اجتماعی, بسیاری از مخالفت ها و کج روی های حکومتی را برملا کرد. شکاف میان طبقه حاکمه سخن روز مردم شده بود و جوانان توانستند با خواندن کتاب ها, دیدن فیلم ها و مطالعه روزنامه هایی که قبلا جزو ممنوعات بود, شعور سیاسی و آگاهی اجتماعی خود را برای روز موعود بالا ببرند. این رویه زیاد طول نکشید و حکومت آزادی های محدود را بر نتافت و با تعطیلی کشاندن مطبوعات, استعفای وزیر ارشاد و قتل های زنجیره ای, شمع این حرکت کم نور شد و البته به نظر نگارنده هرگز خاموش نشد. سید محمد خاتمی هم قدر حامیان جوان خود را ندانست و با مصلحت اندیشی و مقاومت نکردن در برابر زورگویی های رادیکال های اسلامی, اعتماد عمومی را از اصلاح طلبان سلب نمود.
انتخابات ریاست جمهوری
۱٣٨۴ فرصت مناسبی برای سیدعلی خامنه ای به عنوان رهبر ایران و همچنین مخالفان سیاست های دولت اصلاحات بود تا بتوانند اشتباهات خود را تصحیح کنند و هرطور که شده از این بی اعتمادی به اصلاح طلبان استفاده کرده و مجددا کرسی ریاست جمهوری و سپس مجلس را به دست گیرند. رادیکال های اسلامی می خواستند تا با یک دست نمودن حکومت درصدد اهداف خود بر بیابند.
حرکت تاکتیکی گروه رادیکال حکومتی با حمله به هاشمی رفسنجانی و عملکرد او و همچنین نسل اول انقلاب به عنوان مهمترین رقیب انتخاباتی, شروع گردید. در ادامه محمود احمدی نژاد فردی از نسل دوم انقلاب که متعلق به گروه افراطیون اسلام گرای مخالف جمهوریت نظام بود به میدان آمد و با دادن شعارهای پوپولیستی و عوام فریبی از خلا موجود استفاده نمود و توانست آرای بسیاری را به خود جلب کند. البته باید خاطرنشان نمود این فرایند پس از حذف مهدی کروبی با تقلب گسترده در دوراول که کاملا برای رویارویی احمدی نژاد وهاشمی رفسنجانی در دور دوم برنامه ریزی شده بود , عملی گردید . در دور دوم حملات به جناح میانه رو و شخص هاشمی رفسنجانی شدت گرفت و سرانجام برنامه از پیش تعیین شده نتیجه داد و محمود احمدی نژاد با حدود
۱۷ میلیون رای رئیس جمهوری ایران شد .
پروژه حذف جمهوریت نظام و تبدیل آن به حکومت اسلامی ولایی با انتخاب احمدی نژاد وارد فاز اولیه خود شد . عملکرد محمود احمدی نژاد در عرصه سیاست داخلی و همچنین بحران آفرینی های حکومت که کاملا آگاهانه در جهت کنسرواتیو نمودن نظام انجام می گرفت , سبب گردید تا نخبگان و روشنفکران از حکومت فاصله بگیرند . فضای نقد در جامعه بسته شد . آزادی های اجتماعی محدود تر از قبل گردید و روزنامه ها در تیررس سانسور شدید قرار گرفت . همه این اعمال در راستای پروژه حذف جمهوریت نظام اجرا می شد . سید علی خامنه ای رهبر ایران از محمود احمدی نژاد به شدت حمایت می کرد و بر مخالفان سیاست های او می تاخت . دوره ریاست جمهوری او به هر ترتیب به پایان می رسید .دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد فضا را برای بیرون راندن نسل اول انقلاب و حامیان جمهوریت حداقلی نظام که تنها نمود آن انتخاباتی است که در نظام جمهوری اسلامی برقرار می شود , فراهم نمود . شکاف میان طبقه حاکمه و همچنین شکاف میان مردم و حاکمیت به اوج خود می رسید . مردم ایران انگار همه شعور و آگاهی سی ساله خود را برای چنین روزهایی ذخیره کرده بودند . به قبل از انتخابات می رسیم .گروهی که در پی حکومت اسلامی ولایی بود , انتخابات ریاست جمهوری را نزدیک می دید , محمود احمدی نژاد دوباره به عنوان نامزد جناح اقتدارگرا معرفی گردید .
میرحسین موسوی , مهدی کروبی و محسن رضایی هم به عنوان سه رکن از ارکان اصلی نظام که مورد اعتماد اولیه نظام جمهوری اسلامی بودند به صحنه پای گذاشتند . رهبر ایران اجازه آزادی محدود رسانه های جمعی و تجمعات پرشور جوانان در خیابان ها را فقط و فقط در راستای جذب مشارکت گسترده مردم و مشروعیت بخشیدن به نظام خود , صادر کرد . اما شرایط آن طور که خواست گروه اقتدارگرا بود پیش نرفت و مناظره های تلویزیونی و کمپین های انتخاباتی میرحسین موسوی و مهدی کروبی , اختلافات عمیق درون حکومتی را بیش از بیش آشکار نمود . تابو ها یکی یکی شکسته می شد . محمود احمدی نژاد هم تیر آخر را به نسل اول انقلاب – هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری – زد.
شرایط کم کم از حالت عادی خارج می شد و موج سبز طرفداران میرحسین موسوی هرروز بلندتر می شد و فریاد تغییر طرفداران مهدی کروبی نیز گوش مستبدان را کور می کرد . محسن رضایی هم از این قاعده مستثنا نبود و در مقابل احمدی نژاد سربرافراشت . مطالبات مردم از نامزدهای خود بیشتروبیشتر گشت و آنها را مجبور به مخالفت بیشتر با استبداد روزافزون جامعه ایران کرد . همه ایرانیان در همه جای دنیا بسیج شدند تا با مبارزات مدنی و آرای خود نگذارند که
۱- احمدی نژاد مجددا رئیس جمهور شود ۲- پروژه حذف جمهوریت نظام به پیروزی برسد .

اما رهبر ایران سید علی خامنه ای و گروه اقتدارگرای حامی او که خواستار تصفیه عوامل میانه رو و طرفداران جمهوریت نظام و تشکیل نظام اسلامی محض هستند , چاره ای جز ریاست جمهوری احمدی نژاد به هر نحو باقی نمانده بود .اقبال عمومی به میرحسین موسوی و مهدی کروبی آن چنان زیاد بود که حتی احتمال به دور دوم کشیدن انتخابات را نزدیک به صفر می نمود . شرکت گسترده مردم و اکثریت خاموش که بخش عمده ای از آنان را روشنفکران تشکیل می دادند سبب می گردید تا شکست احمدی نژاد حتمی باشد .
طبقه حاکم و گروه مستبد اقتدارگرا به رهبری سید علی خامنه ای که پس از صحبت های نماز جمعه روز
۲۹ خرداد ۱٣٨٨ خود را مستقیما در برابر مردم قرار داد , برای پیروزی راهی جز تقلب گسترده و خدشه دار کردن آرای مردم پیدا نکردند . خیانت به آرای مردم و اعلام پیروزی محمود احمدی نژاد که تنها راهکار حکومت انقلابی که میل به رادیکالیزه کردن بیشتر جامعه را دارد است , آنچنان گسترده و ناشیانه بود که سرانجام تحمل مردم نجیب ایران را طاق نمود . مردم ایران که اکنون آرای خود را در حمایت از جمهوریت و اصلاحات تدریجی به صندوق ها ریخته بودند , به یقین در یافتند که اگر این بار هم سکوت کنند , ایران به یک پادگان نظامی اسلامی تبدیل خواهد شد و فاشیسم مذهبی میهن عزیزمان را در خود غرق خواهد کرد .
اعتراضات مدنی میلیونی ایرانیان در داخل و خارج از کشور که از جانب دزدان آرای مردم , صداهای پراکنده ی مشتی خس و خاشاک خوانده شد , با بالاترین سطح شعور سیاسی و اجتماعی آغازگردید . مردم عزت و شرف انسانی خود را از دست رفته می دیدند و قصد دارند تا آخرین قطره خون با استبداد بجنگند .
روشنفکران امروز خود را عقب تر از مردم می بینند و همه جهان سراپا محو حرکت سیاسی آگاهانه مردم ایران شده است . عطش ایرانیان برای گذار به جامعه آزاد تحسین همه را بر انگیخته است . مردم ایران به خوبی دریافتند که راه رسیدن به آزادی از درون خود آنها و جنبش های مدنی می گذرد . البته حکومت – همانطور که پیش بینی می شد – از قبل خود را برای چنین روزهایی آماده کرده بود . موج فراوان دستگیری ها و کشتارها آغاز گردیده ولی اقتدارگرایان نمی دانند که موج سبز و جنبش اجتماعی امروز ایران یک روزه به وجود نیامده است و یک روزه هم از بین نخواهد رفت . خشونت های گسترده پیش روی مردم نفرت عجیبی را دامن زدن است , ترس مردم که تنها حربه نیروهای سرکوبگر بوده است , این روزها رنگ باخته است . جوانان و آزادی خواهان ایران به بلوغ سیاسی رسیده اند و نشان می دهند که برخلاف تفکری که از قبل در مورد جامع ایران وجود داشته است , امروز حاضرند تا جان خود را برای دفاع از حقوق خود و آزا دی فدا کنند .
با وجود اخراج اکثر خبرنگاران خارجی و نهاد های حقوق بشری , محدودیت های ارتباطی گسترده در کشور و تهدید و ارعاب بی سابقه مردم و فعالان سیاسی , جنبش امروز مردم ایران پشتوانه ای قدرتمند به نام میهن دوستی و آشتی نا پذیری با زور دارد . جنبش مدنی ایران می رود تا آرام آرام جهانیان را از خواب غفلت بیدار سازد و آزادی خواهان را در سرتاسر دنیا با این حرکت همراه سازد . مردم آزاد اندیش و مترقی ایران با زیباترین حرکت های اجتماعی , مطالبات خود را طلب می کنند , آنها راه خود را برای رسیدن به جامعه آزاد انتخاب کردند و می خواهنند تا آرام و مسالمت آمیز با حداکثر قدرت پیش روند و حکومت را قدم به قدم به عقب برانند . این راه قابل برگشت نخواهد بود چراکه حق گرفتنی است و نه دادنی . مردم ایران به روشنی دریافته اند انقلاب و دگرگونی کورکورانه مشکل آنها را حل نخواهد کرد و شاید دوباره آنها را به جای بدتر دیگری بکشاند . سخن آخرم با کسانی است که در راستای مطالبات مردم حرکت نمی کنند و سعی دارند تا ازین فرصت سواستفاده نموده و اهداف حزبی خود را پیش برند , فردای ایران متعلق به همه ماست و باید ابتدا در کنار مردم ایران بایستیم و بجنگیم تا مطالبات اکثریت آنها محقق شود و پس از آن در انتخاباتی آزاد بتوانیم همه در کنارهم آزادانه نوع حکومت آینده را انتخاب کنیم . امروز وقت وحدت و همدلی است , نگذاریم تا دشمنان مردم ایران از این اختلافات استفاده کنند . دارن دورف می گوید : کسی که به دنبال به دست آوردن همه چیز به یکباره است , هیچ چیز به دست نخواهد آورد .
بیایید همه با هم ابطال انتخابات و محاکمه کسانی که به آرای مردم خیانت کردند را همانطور که مردم ایران می خواهند , در ابتدای همه ی فریاد هامان قرار دهیم . به احترام جنبش مدنی بی نظیر مردم ایران کلاه از سر برداریم و بدانیم که در دنیای امروز راه اصلاح و دگرگونی جنگ مسلحانه نخواهد بود .